به سوي خويشتني ديگر





(روش هاي قرآن براي اصلاح خويشتن، جامعه و جهان)

عصري که در آن زندگي مي کنيم، عصر پيشرفت علم، صنعت و فناوري است که تحول بزرگي در زندگي بشر به وجود آورده است. در جهان امروز، تحولات حيرت انگيزي در برنامه هاي زندگي روي داده است و از چند قرن پيش به اين طرف ـ که دامنه ي علم و دانش، وسعتي فوق العاده پيدا کرده ـ علوم طبيعي، بسياري از مشکلات زندگي مادي را حل کرده است. متأسفانه، از مادر علم، دو فرزند نا خلف و بسيار خطرناک (يکي ابزارهاي مخرب و ديگري ضعف بنيادهاي اخلاقي) به وجود آمده که موجب نگراني و اضطراب مردم جهان شده است.
بشر امروز، از خداي خود دور مانده، وضع اخلاق و وجدانش تنزل يافته و معنويت از زندگي او رخت بربسته است. اين بي توجهي به اخلاق و سازندگي اخلاقي، نه تنها در جوامع غرب، بلکه حتي در ميان جوامع اسلامي نيز يک گرفتاري مشهود است ! به نظر مي رسد که تمامي اين نابساماني ها در جهان، به دليل اين است که انسانيت و اخلاق فاضله ي انساني، در مسلخ تمدن جديد، قرباني شده اند و اصول و موازيني که لازمه ي حيات سالم انساني هستند، به دست فراموشي سپرده شده اند.
با توجه به اهميت اخلاق و نقش تعيين کننده ي آن در سازندگي انسان و جامعه، در اين مقاله، به بيان تأثيرات قرآن بر شکل گيري و سازندگي اخلاق اجتماع مي پردازيم.

فايده و اهميت اخلاق

اخلاق، مجموعه قواعدي براي تنظيم روابط و رفتار آدمي است که مي تواند فرد و جامعه را به زندگي انساني و مسالمت آميز، رهنمون شود؛ قواعد و اصولي که رعايت آنها، زندگي جمعي را غنا و وجدان را آرامش مي بخشد. در طول تاريخ، ملت ها تا روزي که اخلاق و ضوابط اخلاقي را رعايت کرده اند، به رشد و اقتدار خود ادامه داده اند و روزي که به اخلاق و اصول آن پشت کرده اند، اگر چه چند صباحي حيات يافته اند، ولي فرجامشان تفرقه، نزاع هاي داخلي، پريشاني، شکست و علاوه بر همه ي اينها ننگ و ذلت ابدي بوده است.
آرامش و سکون، تقويت احساس مسئوليت در فرد، ايجاد امنيت اجتماعي و تحکيم روابط ، حفظ تمدن و تکميل جنبه هاي انساني، تقويت قانون و... از عمده فوايد و آثار پايبندي به ارزش هاي اخلاقي است. بر اين اساس، حاصل اخلاق، نيک بختي انسان، سعادت جامعه و ماندگاري فرهنگ و تمدن انساني است.
اقوام روزگار، به اخلاق، زنده اند
قومي که گشت فاقد اخلاق، مردني است. (1)

جايگاه اخلاق در قرآن

مکتب ها به تناسب وسعت يا محدديت خود، تعاليم و ديدگاه هايي را عرضه مي کنند، با اين وعده که اگر مورد رعايت و عمل قرار گيرند، موجبات سعادت عاملان به آنها را فراهم مي سازند. مکتب الهي اسلام، در همه ي زمينه ها از جمله اخلاق، داراي ديدگاه هايي وسيع است که هم بر اساس وعده ي الهي و هم بر اساس تجارب تاريخي، اجراي آنها براي فرد و جامعه، سعادت آفرين است.
از آيات فراوان قرآن، چنين بر مي آيد که مهمترين هدف بعثت انبيا و حتي راز بعثت پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله)، هدايت مردم و تهذيب اخلاق آنهاست و پيامبر اکرم با معجزه اش (قرآن)، براي تربيت و آموزش انسان ها آمده است؛ رسالتي که بر عهده ي ساير انبياي الهي نيز بوده است: «اوست آن کس که در ميان بي سوادان، فرستاده اي از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بديشان بياموزد و آنان قطعاً پيش از آن، در گمراهي آشکاري بودند.». (2)
قرآن برا ي جلوگيري از رذايل اخلاقي و مصون ماندن کيان فرد و جامعه اسلامي از انحطاط و سقوط، چاره انديشي کرده است و با تهديد و تشويق، ملت ها را به سوي کسب اخلاق حسنه، سوق داده است و با اشاره به خاستگاه هاي اخلاق، راه هاي ايجاد فضايل و ترک رذايل را پيش پاي انسان قرار داده است. دقت در قرآن، نشان مي دهد که بيشتر آيات آن، مربوط به تهذيب نفس (خودسازي) و آراستگي انسان به فضايل است.

دسته بندي مسائل اخلاقي در قرآن

مسائل اخلاقي بر اساس آيات قرآن کريم، به دو دسته تقسيم مي شوند:
الف) مسائل فردي؛ يعني مسائلي که در آنها اصول و ضوابطي براي پيراستن فرد از رذايل اخلاقي و آراستن او به فضايل، رعايت قواعد براي حفظ سلامت و بهداشت جسم و جان و تعديل و کنترل غرايز، آمده است. مثل: مراقبت در خوردن و آشاميدن، داشتن صفاتي چون وفاي به عهد، محبت به همگان، اخلاص، تواضع، پرهيز از غرور و خودپسندي و...
ب) مسايل جمعي؛ يعني مسائلي که در آنها رعايت حال ديگران مطرح است، مثل: نيکي به والدين، حمايت و هدايت مردم، تربيت فرزند، اصلاح جامعه، امر به معروف و نهي از منکر و...
ذکر اين نکته، ضروري است که در اسلام و اخلاق اسلامي، اصل «آراستن خود به فضايل » و «داشتن نيت درست در کارها» مطرح است؛ چرا که ارزش عمل به نيت است و نيت هم شرط قبولي عمل و اساس عمل است. نيت خدايي، عامل جذب الطاف الهي است، حتي اگر دارنده ي آن نيت، فرصت و توان عمل کردن، پيدا نکند. البته هر که در راه خدا تلاش کند، خداوند هم راه هاي خودش را به او مي نماياند:«و کسانيکه در راه ما کوشيده اند، به يقين راه هاي خود را بر آنان مي نماييم و در حقيقت، خداوند، با نيکوکاران است». (3)

روش هاي تعليم و تربيت اخلاقي از ديدگاه قرآن

چگونه مي توان يک وضعيت نامطلوب را به موقعيت مطلوب، تغيير داد؟ به عبارت روشن تر، روش هاي تربيت اخلاقي کدام است؟
روش هاي تربيتي را که در قرآن آمده، با توجه به زمينه ها و عوامل شکل گيري رفتارها، مي توان در سه حوزه ي: عاطفي (انگيزشي)، شناختي (فکري) و رفتاري، مورد توجه قرار داد. در بيان روش ها، يک تربيت منطقي وجود دارد که از روش هاي آسان تر تربيتي شروع مي شود و به روش هاي مشکل تر از جمله: (خودتربيتي) ختم مي گردد. اين ترتيب منطقي را که هم با رشد رواني ـ اخلاقي انسان انطباق دارد و هم با آموزه هاي تربيتي اسلام هماهنگ تر است، در زير، پي مي گيريم.
گفتني است قرآن براي دعوت مسلمانان به ارزش هاي اخلاقي، از شيوه هاي کاربردي يا راه کارهاي(تاکتيک هاي) مختلفي مانند: انذار و تبشير، داستان گويي، تشبيه و تمثيل، سؤال و جواب و... کمک گرفته است.

1 ـ ايجاد محيط تربيتي مساعد

يکي از عوامل مهم تکوين و تغيير شخصيت انسان، شرايط مختلف محيطي، اعم از زمان، مکان و جو اجتماعي است، به طوري که با فراهم آمدن بستر مناسب، امکان پديد آمدن فضايل اخلاقي، تا حد زيادي افزايش مي يابد و بر عکس، زمينه هايي که باروري منفي دارد، مي تواند رذايل اخلاقي را بپرورد. در قرآن، براي ايجاد بستر مناسب جهت تقويت و رشد ارزش هاي اخلاقي در جامعه، بر دو نکته، تأکيد شده است:
الف) معرفي الگو: يکي از شيوه هاي ايجاد محيط تربيت مساعد، پديد آوردن الگوهاي شايسته در آن محيط و کنار زدن الگوهاي ناشايست است. وجود الگوهاي محبوب در جامعه، به خودي خود، افراد آن محيط را به سوي آنان سوق مي دهد و ديگران از مکارم اخلاقي ايشان، الگوبرداري مي کنند. قرآن کريم براي بهره برداري از اين شيوه، بسيار غني است؛ به ويژه آن که بيشتر الگوهاي قرآني، جوان و تأثير گذارند: يوسف، قهرمان مقاومت در برابر هوس، جوانان کهف، اسوه هاي مهاجرت در راه خدا براي رشد و هدايت ، اسماعيل، نماد تسليم در مقابل فرمان خدا و ابراهيم، جوان عادت شکن و بت شکن.غير از الگوهاي جوان قرآن، اسوه هاي ديگري نيز هستند که برخي از آنان، بدين قرارند: نوح، الگوي پايداري و استقامت در باور و حقيقت، ايوب، قهرمان صبر و تحمل در شدائد و مصائب روزگار، داوود، نوجوان نمونه شهامت و شجاعت در مبارزه با طاغوت، لقمان، الگوي خردگرايي و حکمت و... و قرآن در مورد همه ي اينها مي فرمايد: «... آنان [ پيامبران خدا ] کساني هستند که خدا هدايتشان کرده است. پس به هدايت آنان اقتدا کن »(4) و سرانجام، پيامبر (صلي الله عليه و آله)، سرمشق و الگوي مطلق در همه ي ابعاد زندگي و براي همه جهانيان است؛ چرا که دارنده ي «خلق عظيم» است: «مسلماً براي شما در زندگي رسول خدا، سرمشق نيکويي است». (5)
قرآن کريم در استفاده از شيوه ي الگوسازي، حداقل دو نکته ي مهم تربيتي اخلاقي را مورد توجه قرار داده است: نخست، آن که چهره هاي محبوب را گاه به طور کلي و با عناوين عام بيان کرده است؛ از جمله: توابان، متطهران، متقيان، صالحان، صابران، مجاهدان و... و گاه نيز به طور خاص و به اسم (در مورد پيامبران و غير آنان) ياد نموده است؛ اما چهره هاي مطرود و منفور از نظر قرآن، به طور عمده (به جز در موارد استثنايي مثل ابولهب) با توصيف عناوين کلي آنان مثل: تجاوزکاران، اسراف کنندگان، خودپسندان، ستمگران، کافران، متکبران و... بيان شده است. از اين رو، ما نيز بايد از اين روش نيکوي قرآن پيروي کنيم و در شناساندن فضايل اخلاقي، هم عناوين کلي و هم نام صاحبان آن فضايل را يادآور شويم و در موارد منفي، از بيان نام اشخاص پرهيز کنيم.
دوم، انتخابگري در الگوهاست. قرآن با طرح چهره هاي محبوب و منفور در کنار هم، جامعه ي انساني را به گزينش آگاهانه ي الگوهاي مورد نظر خويش دعوت مي کند. حتي در مورد پدران و گذشتگان نيز هشدار مي دهد که بدون آگاهي با پيروي کورکورانه ازآنان ،زندگي خود را تباه نکنيد: «گفتند: ما پدران خود را بر آييني يافته ايم و ما هم از پي ايشان پيروي مي کنيم. گفت: حتي اگر هدايت کننده تر از آنچه پدران خود را بر آن يافته ايد، براي شما بياورم؟» (6)
ب) سالم سازي محيط: عناصر و افراد ناسالم،در هر محيط به طور طبيعي وجود دارند. بدون ترديد، محيط فاسد و ناسالم، کار تربيت اخلاقي را دشوار و چه بسا نا ممکن مي سازد . از اين رو، سالم سازي محيط، رسالتي اجتماعي، وظيفه اي عقلايي ـ انساني و نيز تکليفي ديني براي همگان است: «مردان و زنان با ايمان، ولي (يار و ياور) يکديگرند؛ امر به معروف و نهي از منکر مي کنند؛ نماز را بر پا مي دارند و زکات را مي پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مي کنند. به زودي، خدا آنان را مورد رحمت خويش قرار مي دهد که خداوند، توانا و حکيم است.» (7)
ج) تغيير موقعيت: نيرومندي و اثر گذاري شرايط محيطي، گاهي به قدري است که فقط با جا به جايي و تغيير موقعيت، تربيت اخلاقي امکان پذير مي شود. «هجرت» از جمله دستورهايي است که در دين، توصيه شده و گاه به حد وجوب مي رسد. به گفته ي قرآن، هنگامي که فرشتگان براي قبض روح عده اي مي آيند، آنان نامطلوب بودن محيط را بهانه مي کنند و عذري براي خود مي تراشند؛ اما فرشتگان مي گويند: «... آيا زمين خداوند، فراخ نبود تا در آن هجرت کنيد...؟». (8)
کسي که در خانه و محله اي زندگي مي کند که اهالي آن، شرايط مساعد براي تربيت شايسته ي خود يا فرزندانش را ندارند، با استفاده از شيوه ي هجرت مي تواند امکانات جديدي را براي رشد و تحول اخلاق اعضاي خانواده ي خود فراهم کند. تغيير نام هاي نامناسب خود و اطرافيان، با توجه به فضاي رواني خاصي که ايجاد مي کند، از موارد تغيير موقعيت محسوب مي شود. جلسه اي را که امکان جلوگيري از اعمال خلاف اخلاق در آن وجود ندارد، بايد ترک گفت: «درباره ي مجرمان مي پرسند، چه چيز شما را در آتش آورد؟... گويند: با هرزه درايان، هرزه درايي مي کرديم». (9)
اسلام درترسيم برنامه ي روزانه ي يک مسلمان نيز از اين روش، مدد مي جويد و او را به حضور مستمر و به موقع در کانون هاي مذهبي (همچون مساجد) فرا مي خواند. اين خود، نوعي تغيير موقعيت است و نوعي نشاط و طراوت اخلاقي به فرد مي بخشد و او را از محيط يکنواخت و چه بسا نامساعد روزانه جدا مي کند.

2 ـ تأمين صحيح نيازها

مقصود از تأمين صحيح نيازها، ارضاي نيازهاي زيستي، در حد متعادل، پيش از پرداختن به تربيت اخلاقي و تعالي نيازهاي بالاتر است. با توجه به نقش انگيزه که يکي از زمينه هاي رفتار است، مادام که فرد، تحت فشار گرسنگي است و يا سر پناهي براي حداقل زندگي ندارد و... نمي تواند به طرف تعالي اخلاقي پيش رود. در تعاليم قرآن، به اين نکته، مورد توجه واقع شده است.
ـ از آنچه حلال و پاک که خدا روزي تان ساخته، بخوريد؛ (10)
ـ و نصيب خويشتن را از دنيا، فراموش مکن؛ (11)
ـ مؤمنان، کساني هستند که دامن خويش را نگه مي دارند، مگر با همسران خويش. (12)

3 ـ روش تکريم شخصيت

شالوده و بيناد اساسي اخلاق اسلامي، توجه دادن انسان به شرافت و کرامت ذاتي خويش است:» به راستي ما فرزندان آدم را کرامت بخشيديم (گرامي داشتيم)... و آنها را بر بسياري از آفريده هاي خود، برتري آشکار داديم». (13) خودآگاهي بخشيدن به انسان و توجه دادن او به اين که گوهري ارزشمند در خود دارد، او را به دليل حب ذات، به پاسداري از کرامت ذاتي خويش فرا مي خواند و به سوي ارزش هاي متعالي اخلاقي سوق مي دهد و در همه حال، به شخصيت انساني ديگران ارج مي نهد.
جا دادن در مجلس به تازه واردان که دستور صريح قرآن است (با توجه به سوره ي مجادله ، آيه ي 11) توصيه به گفتار نيک و خوش زباني (با توجه به سوره ي اسراء، آيه ي 53) و ده ها دستور و توصيه ي مشابه ديگر،همگي حاکي از عنايت به اکرام و احترام مؤمنان در جامعه اسلامي است تا جايي که در اسلام، احترام مؤمن و رعايت آن، بالاتر از حرمت کعبه دانسته شده است. (14) افزون بر اينها، هر چه هتک حرمت مسلمانان را در پي دارد، در اسلام، نهي شده است.
شيوه ي ديگري که در قرآن کريم، باعث تکريم شخصيت مي شود، چشم پوشي از خطا و اشتباه ديگران است. اگر احتمال بدهيم که گذشت از خطاي ديگران، باعث تنبيه و اصلاح آنان خواهد شد ـ که غالباً چنين است ـ عفو کردن، بهتر است. خداوند غفور، عفو را به گونه ي قانوني هميشگي اجتماع توصيه مي کند: «[ اي پيامبر ] عفو و گذشت را پيشه خود ساز» (15)، «از آنان در گذر و چشم پوشي کن که خدا نيکوکاران را دوست دارد» (16) و «پس به زيبايي در گذر» (17)
آخرين روش تکريم شخصيت، مسئوليت دادن به افراد است. انسان، هر گاه خود را توانا بيابد و ببيند که کاري از دست او بر مي آيد، احساس سربلندي و عزت مي کند. آيات قرآن، در مورد تفويض مسئوليت ها به ديگران ـ خصوصاً جوانان ـ براي شکوفايي استعداد و تکريم شخصيت آنها، موارد بسياري را به ما نشان مي دهد از جمله: انتخاب شدن طالوت جوان براي به عهده گرفتن فرماندهي بني اسرائيل، رياست يافتن يوسف در جواني بر خزائن و انبارهاي مصر و...

4 ـ دعوت به ارزش هاي اخلاقي

پس از آن که مطابق دو روش اول، موانع بر طرف شد و محيط مساعد فراهم گشت و نيز با روش تکريم شخصيت، آمادگي هاي دروني پديد آمد، مي توان با استفاده از روش کلي دعوت به ارزش هاي اخلاقي، افراد تحت تربيت را به سمت فضايل اخلاقي، متمايل و جذب کرد و به تبليغ ارزش ها پرداخت. در فرهنگ قرآن، از اين روش، به «موعظه» ياد شده است: «با حکمت و اندرز نيکو (موعظه ي حسنه) به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به شيوه اي که نيکوتر است، گفتگو نما». (18)
موعظه يعني اندرز دادن به آنچه براي سعادت انسان لازم است؛ يعني استفاده کردن از عواطف انسان ها براي دعوت آنان به حق. البته قرآن، موعظه را مقيد به صفت «حسنه» کرده است: زيرا اندرز در صورتي مؤثر مي افتد که خالي از هر گونه خشنونت، برتري جويي، تحقير طرف مقابل، تحريک حس لجاجت و مانند آن باشد. مؤعظه، هنگامي اثر عميق خود را مي بخشد که حسنه باشد و به صورت زيبايي ارائه شود.

5 ـ پرورش نيروي عقلاني

بر خلاف روش قبل (دعوت به ارزش ها و مؤعظه ها)، که عمدتاً بر بعد عاطفي انسان تأکيد داشت، در اين روش، تأکيد اصلي بر بعد شناختي (فکري ـ عقلاني) انسان است. قرآن کريم، بر اين روش، تأکيد دارد و آياتي که به نهي ازتقليد و پيروي کورکورانه از گذشتگان يا اکثريت، (19) نکوهش کساني که تعقل نمي کنند، (20) مذمت کساني که بدون دليل، چيزي را مي پذيرند، (21) دعوت به ژرف انديشي و تعقل در مظاهر طبيعي پيرامون، در آيات قرآن و در خود انسان، (22) مقايسه، (23)، تشويق به انتخاب بهترين سخنان (24) و... اشاره دارند، همگي سعي در پرورش نيروي عقلاني و شناخت مخاطبان خود دارند.

6 ـ روش عبرت آموزي

در قرآن کريم، روش عبرت آموزي، فراوان به کار گرفته شده است. تأمل در آثار به جاي مانده از گذشتگان ـ که از سفارش هاي قرآن است ـ، ما را متقاعد مي کند که براي کناره گرفتن از هر خطايي، لازم نيست حتماً آن را تجربه کنيم و کيفر ببينيم. قرآن، ما را به سير و سفر در آثار گذشتگان و تجربه آموزي از پيشينيان دعوت مي کند: «آيا در زمين نگرديده اند تا ببينند فرجام کساني که پيش از آنها بودند، چگونه بوده است؟ آنها از ايشان نيرومندتر بودند و آثاري [ پايدارتر ] در روي زمين باقي گذاشتند. خدا آنان را به کيفر گناهانشان گرفتار کرد و در برابر خدا حمايتگري نداشتند». (25)
زيارت قبور و تأمل در حالات کسانيکه روي زمين، گردن کشي ها مي کردند و اکنون بدون حرکت در کمال خواري در خاک، جاي گرفته اند، انسان را آرام، بلکه رام مي کند و به آدمي، اين فرصت را مي دهد که خود دريابد و در عاقبت خويش بينديشد: «تفاخر به بيشتر داشتن، شما را غافل داشت تا کارتان [ و پايتان ] به گورستان رسيد». (26)
به طور کلي، در يک جمع بندي مي توان گفت که عبرت آموزي هاي قرآن، انسان را به سوي اين امور دعوت مي کند: خويشتنداري و پاک دامني، بي رغبتي به دنيا، کاهش لغزش و خطا، شناخت خويشتن، کوتاه شدن طمع، فهم و درک و تقوا.

7 ـ مداومت بر عمل

«براي انسان جز حاصل تلاش او نيست و [ نتيجه ي] کوشش او به زودي ديده خواهد شد». (27)
قرآن در آيات بسياري، به کافي نبودن ايمان، اشاره مي کند و بلکه عمل را براي تکميل و اتمام ايمان، لازم مي شمارد و حتي يکي از معيارهاي درجه بندي افراد را عمل آنان مي داند : «براي هر يک از آنها، از آنچه انجام داده اند، مراتبي است و پروردگارت ازآنچه مي کنند، غافل نيست». (28) و نيز: «اگر نيکي مي کنيد، به خودتان مي کنيد و اگر بدي مي کنيد، باز هم به خودتان مي کنيد...». (29)

8 ـ روش تشويق و تنبيه

همه ي آيات بهشت و دوزخ و همه ي وعده هاي الهي، به نوعي در جهت تشويق و تنبيه بندگان براي تغيير رفتار و حرکت در مسير رستگاري و تخلق به فضائل اخلاقي است.
قرآن، روش هاي مختلفي را براي تشويق و تنبيه، نشان مي دهد که از جمله ي آنها مي توان به اين موارد اشاره کرد: توجه عاطفي (نگاه محبت آميز، لبخند و يا هر گونه احساس تأييد در برابر کار نيک)، (30) تشويق زباني (دعا کردن در حق نيکوکار)، (31) پاداش دادن به نيکوکار و محروم نمودن بدکاران از آن، (32) جريمه و مجازات جبراني (33) و توبيخ و تنبيه بدني. (34)

9 ـ نظارت بر خود

اين روش که در قالب اعمالي چون: توبه (نوسازي خويشتن)، (35) مراقبه، محاسبه، (36) معاقبه (پاداش و جزا معين کردن براي اعمال خود) (37) و... جاي مي گيرد، کاملاً به صورت «خود تربيتي» انجام مي شود. مقصود از نظارت بر خود، اين است که فرد، با هشياري و مراقبت کامل نسبت به ارزش هاي اخلاقي پذيرفته شده، بکوشد رفتارهاي فکري ، قلبي، عملي و گفتاري منافي با فضائل اخلاقي، به حريم او راه نيابند و باعث سستي و زوال ملکات اخلاقي او نگردند. فرد بايد با «نظارت بر خود»، با دقت به ثبت و ضبط رفتارهاي خود بپردازد و با «خودسنجي»، رفتارهاي فعلي را از نظر کميت و کيفيت، با الگوي ايده آل، مقايسه کند و با «خود تقويتي»، به آن دسته از رفتارهايش که هدف را نزديک تر مي کنند، پاداش بدهد و رفتارهاي مقابل آن را با تقويت منفي و احياناً تنبيه، کنترل کند: «صبر پيشه سازيد و خويشتن داري بورزيد و مرزباني کنيد و از خدا پروا کنيد، باشد که رستگار شويد». (38)

10 ـ پرورش ايمان

ايمان، يک حالت قلبي و فرايند رواني است که جهتگيري آن در افکار، احساسات و اعمال ، آشکار مي شود. با ايمان به خداوند متعال، روز آخرت و جزا و فرشتگان ـ که همگي در تعبير «ايمان به غيب» خلاصه مي شوند ـ ابعاد شناختي، عاطفي، اجتماعي و اخلاقي انسان، تغيير مي کند و نگرش او در محدوده ي محاسبات فيزيکي و سودجويانه نمي گنجد. احساس حضور در محضر خداوند، عامل مهمي در تربيت و کنترل اخلاقي انسان خواهد بود ، لذا پرورش ايمان در سراسر وجود انسان با اهرم هاي بسياري که در اختيار دارد، تربيت اخلاقي را تسهيل مي کند؛ بلکه ايمان، خود آفريننده ي مکارم اخلاقي در وجود انسان است. در سايه ي ايمان به يگانگي خداوند، انگيزه ها، اهداف، عواطف و افعال، همگي براي تحقق هدف واحدي که «خشنودي خداوند» است، همگرايي مي يابند وآمال و اهداف دنيوي، ونفساني و شيطاني و هر چه که غير خداست و اسباب تنش و کشمکش و حسد و رذايل اخلاقي است، کم رنگ مي گردند. هر چه قدرت ايمان بيشتر باشد، احساس حضور در محضر خداوند، بيشتر و تربيت اخلاقي آسان تر خواهد بود.
قرآن کريم با پرورش ايمان و استفاده از معارف الهي، ريشه ي رذايل اخلاقي را از بين مي برد؛ چرا که هدايت کننده به استوارترين و درست ترين راه هاست: «اين قرآن، به راهي که استوارترين راه هاست، هدايت مي کند». (39) آفريننده ي قرآن ـ که خالق جهان و جهانيان است ـ همواره و در همه حال، در هر زمان و هر مکان، نگهبان انسان است: «... خداوند، همواره بر شما نگهبان است» (40) و «آدمي هيچ سخني را به لفظ در نمي آورد، مگر اين که مراقبي آماده نزد او آن را ضبط مي کند». (41)
بر اساس آموزه هاي قرآني، ايمان را مي توان از راه عبادت، ذکر، نيايش، محبت به اولياي الهي و...تقويت کرد.

11 ـ کسب رضايت خداوند

اين شيوه، بهترين راه تربيت است و چيزي بزرگتر از آن، يافت نمي شود. لذا قرآن، بسيار به آن پرداخته است. درک محبت خداوند و لطف و عنايت بي حد و حصر او به انسان، عشق را در دل، شعله ور و وجود خاکي مخلوق را در برابر عظمت و قدرت بي انتهايش خاشع مي سازد. در پرتو اين عشق، همه ي پلشتي ها، از دل، جدا و درخت پاک فضائل در دل، نشانده مي شود. خداوند مي فرمايد: «خداوند در سينه ي يک فرد، دو دل قرار نداده است». (42)
اين آيه، نشان مي دهد که هر گاه محبت الهي، به دل راه يابد، محبت هاي جز خود را از ميان مي برد و ديگر، غير، در آن يافت نمي شود. محبت به خدا، محبت خلق خدا را نيز در دل ايجاد مي کند.
قرآن کريم، عاشقان خدا را اين گونه معرفي مي کند:
ـ در برابر مؤمنان، خاضع و مهربان و در برابر دشمنان و ستمکاران، سرسخت و خشن اند؛
ـ جهاد در راه خدا به طور مستمر از برنامه هاي آنهاست؛
ـ در راه انجام دادن وظيفه و فرمان خدا از ملامت هيچ ملالت کننده اي نمي هراسند. (43)
آنچه مي توان از مجموع آيات قرآن در اين باره دريافت، اين است که عشق به خداوند، عشق به همه ي زيبايي ها و خوبي هاست و دلي که جايگاه اين موهبت بزرگ است، آراسته به همه ي فضايل و مکارم اخلاقي و دور از همه ي رذائل است؛ چرا که در همه حال، خود را در محضر خداوند مي بيند و لذا حتي فکر گناه هم به انديشه اش خطور نخواهد کرد.

حرف آخر

قوانين و آموزه هاي قرآن، تمامي مصالح فردي و اجتماعي انسان را در نظر گرفته، جوابگوي تمام نيازمندي هاي جوامع بشري است، بر تمام جنبه هاي دنيوي و زندگي مادي انسان ها نظارت دارد و همه ي جنبه هاي معنوي و اخروي زندگي آنها را نيز تأمين مي کند. آشنايي با قرآن و آموز شهاي آن، يعني آشنايي انسان با جان و روح شيفته ي کمال خود، آن چنان که هست و آن چنان که بايد باشد ! قرآن، کتابي معمولي نيست که انسان را از ديدگاهي محدود، يا با دانش هاي در معرض دگرگوني مطرح کند؛ بلکه کتابي است که اگر تدبر و فهم عالي خود را با دروني پاک در آموزش و دريافت آن به کار ببنديم، به طور قطع، همه ي واقعيات مربوط به انسان را از آن دريافت خواهيم کرد و خواهيم پذيرفت، به اين شرط که به آنچه مي خوانيم، بينديشيم و در سايه ي تفکر و تأمل و مطالعه ي بيشتر، به آنها عمل کنيم.

لطفاً به کسي برنخورد

براي شروع بحث درباره ي قرآن و زندگي، بهتر است از «تاقچه» شروع کنيم. لبه ! تاقچه؛همان چيزي که در بيشتر خانهاي قديمي وجود دارد و امروزه متأسفانه، در امور ساختمان سازي، به فراموشي رفته است. مهندسان گرامي ديگر در نقشه هاي ساختماني، جايي براي تاقچه در نظر نمي گيرند و به جايش کمد ديواري و آشپزخانه اوپن و پاسيو و اين حرف هاي خارجي، در نقشه رسم مي کنند و معمارها و بناها، مؤظف به ساخت آن هستند. البته من، مهندسي سراغ دارم که هنوز براي نقشه کشي از شيوه ي سنتي استفاده مي کند و در هر اتاقي، يکي ـ دو تا تاقچه تعبيه مي کند؛ چرا که معتقد است، تاقچه، بخشي از زندگي ماست، بخشي از گذشته ي ماست و بخشي از تاريخ ماست و نبايد فراموش شود....
تاقچه، به قسمتي از ديوار خانه گفته مي شود که تقريباً در حدود يک يا يک و نيم متري ديوار قرار دارد. البته تاقچه هاي نيم متري هم هست. مثلا تاقچه ي خان عموي ما در ارتفاع بيست سانتي قرار دارد. يک روز، وقتي خواست سر به بالش بگذارد، ناغافل سرش به لبه يتاقچه خورد و خون از آن جاري شد. در اينجا مي خواستم به بخشي از مضرات تاقچه هاي کوتاه اشاره کنم. بيشتر تاقچه ها، آينه و شانه دارند، مهر و جا نماز دارند و گل و گلدان هم دارند. اگر صاحب خانه، غافل شود، خرت و پرت هاي زيادي مي تواند در تاقچه جاي بگيرد؛ ولي نبايد غافل شود. يک گوشه از تاقچه (حالا فرقي نمي کند سمت راست يا چپ )، جاي قرآن کريم است. اين کتاب آسماني، هديه ي رسول آسماني مان از طرف خدا به ماست.
هر کسي بنا به دلايلي که دارد، قرآن را در تاقچه مي گذارد. يکي معتقد است که قرآن در تاقچه، باعث حفظ خانه و خودش و اهل و عيالش مي شود. ديگري عقيده دارد، قرآن بايد در تاقچه باشد تا هميشه چشممان به آن بيفتد. ديگري فکر مي کند درست نيست که قرآن در تاقچه نباشد؛ چون احترامش واجب است و بايد آن را در جاي بلندي قرار داد.
راستي از اين آدم ها، کدام يکي بود که مي گفت: قرآن را در تاقچه مي گذارم تا براي خواندنش در دسترس باشد؟
عده اي براي قرآن، لباس مخصوصي از پارچه مي دوزند، که گرد و خاک روي آن ننشيند . عده اي ديگر از اين کارها بلد نيستند و قرآن را همين طور، روي تاقچه مي گذارند. اگر به قرآن بعضي از اين آدم ها سر بزني، مي بيني که کلي گرد و خاک روي آن نشسته. عده اي از اينها که قرآن روي تاقچه دارند، هر روز جلوي آينه ي تاقچه مي ايستند و براي رسيدن به سر و وضعشان وقت کافي و وافي مي گذارند، بي آن که نگاهي به قرآن بيندازند. بعضي ها هم که بميرم، آن قدر مشغله ي ذهني و کاري و خانوادگي دارند که اصلاً فراموش مي کنند که در گوشه ي تاقچه، دنياي با عظمتي، گرد غريبي مي خورد.
بعضي از صاحب خانه ها هم هستند که هر روز، آينه و شمعدان و گل هاي تاقچه را گل مي اندازند (يعني برق مي اندازند)؛ اما به قرآن که مي رسند، دست نگه مي دارند و با خودشان مي گويند: «واي من که وضو ندارم» ولي نمي گويند که چه اشکالي دارد، قبل از تميز کردن تاقچه، وضو بگيرم تا دستي به سر و روي قرآن بکشم !
بعضي از خانه ها هم تاقچه ندارند. اين خانه ها، کلاسشان بالاتر است؛ چون براي نگهداري قرآن، از قفسه استفاده مي کنند؛ قفسه اي پر از کتاب و قرآن عظيم در ميان آن همه کتاب پيدا نيست.
البته بعضي از قفسه ها هم هستند که يکي از کتاب هايش، قرآن است. صاحب خانه، هر از گاهي، به کتاب هايش سرک مي کشد و دو ـ سه خطي مطالعه مي کند و وقت گران بهايش ، صرف مطالعه و از اين قبيل امور مي شود. بعد از مطالعه، تازه چشمش به قرآن مي افتد، آهي مي کشد و با خود مي گويد: «اي داد بيداد ! ديدي قرآن نخواندم ! خب عيبي ندارد، امروز به اندازه ي کافي مطالعه کردم فردا اگر وقتي بود، به اولين کتابي که سر مي زنم، قرآن است».
بعضي از خانه ها، نه تاقچه دارند و نه قفسه، بلکه کمد دارند. حالا فرقي نمي کند که کمد ديواري باشد يا کمد غير ديواري. صاحب خانه اي که کمد دارد، قرآن را مثل جواهر، در کمد مي گذارد و از آن به خوبي مراقبت مي کند. خوبي اين کار اين است که لااقل، گرد و خاک، روي قرآن نمي نشيند. به عقيده ي آنها، قرآن، مثل طلا، ارزش دارد و بايد به موقع از آن استفاده کرد. آنها طلا را نگه مي دارند تا در مراسم جشن يا عروسي از آن استفاده کنند. نسبت به قرآن هم همين فکر را مي کنند. قرآن را بايد به خوبي نگه داشت تا اگر مراسم ختمي، فاتحه اي شد، تميز باشد و از آن به خوبي استفاده کرد.
با اين همه، نبايد بي انصاف بود و اين گونه قضاوت کرد. بعضي ها هستند که خيلي تميزند. هر روز، روي قرآن دستمال مي کشند تا مبادا بي احترامي به آن شود. بي آن که نگاهي مبه آن بيندازند. البته هستند آدم هايي که به قرآن نگاه بيندازند. آنها به قرآن نگاه مي کنند و مي گويند: «به به، واقعاً قرآن، خانه و زندگي را زيبا کرده.» و يا اگر مهمان داشته باشند، يک نگاهشان به مهمان است و نگاه ديگرشان به قرآن؛ يعني اين که: ببين اين قرآن را تازه خريدم، گران هم شده !
عده اي هم قرآن در خانه ندارند. نه اين که تاقچه و کمد و قفسه نداشته باشند، نه؛ خيلي خوبش را هم دارند. آنها فکر مي کنند که شأن و ارزش قرآن، خيلي بالاتر از اين است که در خانه ي نالايقي مثل آنها باشد. ماي بيچاره و کم ارزش کجا و قرآن کجا؟
عده اي هم هستند که اصلاً با قرآن بيگانه اند؛ چرا که به قول خودشان، ما که عربي بلد نيستيم. مي ترسيم خراب بخوانيم و ضايع بازي شود. البته اين آدم ها از آن دسته اند که بايد لقمه را جويده در دهانشان گذاشت. اصلاً به خودشان زحمت يادگيري قرآن را نمي دهند.
يک سري از انسان ها هم وجود دارند که همه چيزي را با امکاناتش مي خواهند. مثلاًٌ براي خوردن آب بايد يک ليوان بلوري، مقدار يخ و آب و جايي براي نوشيدن را حتماًٌ داشته باشند. اگر از اينها بپرسي که چرا قرآن نمي خواني؟جوابشان اين است: «آخ ! اول اين که قرآن خواندن، نياز به وضو گرفتن دارد. حيف که الآن حس وضو گرفتن نيست ! دوم اين که به فرض که وضو گرفتم. بايد يک رحل باشد که قرآن را روي آن بگذارم. سوم اين که عينک مطالعه ام را بايد پيدا کنم. چهارم اين که بايد يک قاري مسلط باشد که هر روز به خانه ام بيايد و قرآن خواندن را يادم بدهد. تازه ! اين کار هزينه دارد. حداقل بايد يک نوار قرائت قرآن باشد.خب نوار دارم؛ ولي ضبط ندارم. از طرفي، يک دستگاه پخش MP3 دارم؛ اما تويش همه چيز است، الا قرآن. از همه مهمتر، اگر اين همه امکانات باشد و قرآن نباشد، چه فايده دارد؟ من که اصلاً قرآن ندارم !
از اين عده که بگذريم، مي رويم سراغ کساني که هر روز با قرآن سر و کار دارند و يا با آن زندگي مي کنند. اولين گروه، ناشران هستند. بعضي از ناشران، براي شروع کارشان اقدام به چاپ قرآن مي کنند تا شايد از درآمد به دست آمده از فروش قرآن، بتوانند چرخ نشرشان را بچرخانند؛ چون بيشترين فروش را قرآن دارد. جواب يک ناشر در مورد اين سؤال که رابطه ات با قرآن چگونه است؟ اين بود: «بد نيست، رابطه خوبي دارم» و جواب به اين سؤال که قرآن را چه قدر مي خواني؟ اين بود: «ببين، يک نردبان ساز. هميشه نردبان ساز است. دليل نمي شود که از هر نردباني که مي سازد، بالا برود. نردبان ساز، براي استفاده ي مردم، نردبان مي سازد. من هم که نمي شود همه قرآن هايي را که به چاپ مي رسانم، بخوانم. اين کار (يعني خواندن قرآن)، به عهده ي مصحح و نمونه خوان است» .
گروه دوم، فروشندگان قرآن هستند. اينها، از قرآن خيلي چيزها مي دانند. مثلاً اين که قرآن چند صفحه دارد، قيمتش چه قدر است، ناشرش کيست، سال نشرش کي است و... اما يک اشکال کوچک دارند، مثلاً وقتي ازشان بپرسي قرآن چند سوره دارد؟ جوابشان متفاوت است.
گروه سوم، حاملان قرآن هستند. يعني کساني که قرآن را پخش مي کنند و به اين طرف و آن طرف مي فرستند. کارشان حمل و نقل قرآن است. از يکي شان پرسيدم: اين که اين همه قرآن را حمل و نقل مي کني، آيا از خواندن آن هم بهره اي برده اي؟ گفت: «ببين عزيزم ! من يک وسيله دارم که با آن، اجناس را جا به جا مي کنم. يک بار ميوه مي برم، يک بار کتاب، يک مرتبه لوازم خانگي و... اين دليل نمي شود که هر بار بروم و به اجناس مردم، سرک بکشم؛ چون جنس ها مال من نيست، مال خريدار است و بايد امانت را رعايت کنم».
گروه چهارمي هم هستند که قرآن را مي خوانند و بيشتر وقت ها هم شب جمعه ها بازارشان گل مي کند. از يکي شان پرسيدم: قرآن چه نقشي در زندگي تان دارد؟ گفت: «ببين ! سؤال هاي سياسي نپرس ! من نقشم فقط اين است که بر سر خاک ميت حاضر مي شوم و برايشان قرآن مي خوانم. آنها هم نقش آدم هاي عزادار را به خوبي اجرا مي کنند و به سر و صورت خودشان مي زنند و گريه مي کنند و بعدش هم مقداري پول دستم مي گذارند و مي روم سراغ مرده ي بعدي».
غير از اين گروه هاي محترم، يک گروه جالب وجود دارد که فکر و ذکرشان قرآن است. آنها با قرآن زندگي مي کنند و به اين عده مي گويند: «کلکسيونر». کلکسيونرها، آدم هاي جالبي هستند و هر کدام چيزي را جمع مي کنند. تمبر، سکه، بليط، عکس و....بعضي از کلکسيونرها در جمع کردن قرآن و نگهداري آن کوشا هستند. البته کلکسيونرهاي قرآني، به چند دسته تقسيم مي شوند. يک دسته به جمع آوري قرآن مي پردازند. در اتاق اين دسته، قرآن هاي متوسط، قطور، باريک، با ترجمه، بي ترجمه، حتي پا را فراتر مي گذارند و قسمتي از اتاقشان را اختصاص مي دهند به قرآن هاي مترجمه شده به زبان هاي مختلف، از جمله: آلماني، انگليسي، فرانسوي، ترکي و... بدون آن که بدانند چگونه معنا شده است. قسمتي را هم به قرآن هاي قديمي اختصاص مي دهند و معتقدند که تا وقتي آنها هستند، ديگر چرا بايد قرآن هايشان را به موزه بدهند. قسمت ديگري از اتاق اين کلکسيونرها، به قرآن شخصيت ها اختصاص دارد. مثلاً قرآني که يکي از شاگردان ابوعلي سينا آن را مطالعه کرده يا قرآني که امضاي ابوريحان بيروني، روي آن است و يا قرآني که يکي از شخصيت هاي معروف، آن را گرفته و بوسيده.
بعضي از کلکسيونرها، عاشق نوار و سي دي هستند. در کمد نوار اينها، انواع و اقسام نوارهاي قرآني وجود دارد. ترتيل، قرائت، آموزش، تجويد، نوار و سي دي با صداي قاريان معروف مصري، ايراني و کشورهاي ديگر، سي دي تصوير از برگزاري مراسم هاي مختلف قرآني و...
عده اي از کلکسيونرها هم کشته ي عکس هستند. در آلبوم عکسشان، مي تواني عکس هاي مختلف، در حالت هاي جالب از قاريان معروف و غير معروف را پيدا کني. براي هر عکس هم توضيح و خاطره اي دارند؛ اين عکس، متعلق به شحات محمد انوار است که در تهران، برنامه اجرا کرده؛ اين عکس فلان قاري ايراني است در عربستان؛ اين عکس نوزادي بهمان قاري است؛ اين هم عکس خودم است، در مراسم ختم عمو که فلان قاري حضور داشته و....
در مورد «قرآن و زندگي» زياد مي توان نوشت و زياد مي توان به روابط آدم ها با قرآن پرداخت؛ آدم هايي که هر کدام، نگاه متفاوتي به زندگي دارند. به خاطر همين، ديدگاهشان نسبت به قرآن هم متفاوت است و نوع برخوردشان هم فرق دارد.
ما به جنبه هاي منفي اين گروه ها اشاره کرديم تا بينديشيم که به راستي در زندگي، چه قدر از قرآن به عنوان نسخه ي سعادت و کتاب بزرگ انسان ساز بهره جسته ايم يا اين که ـ خداي نکرده ـ رابطه ي ما و قرآن، به اندازه ي همان يک تاقچه است و بس ! لطفاً به کسي بر نخورد !

پلان هاي آسماني

(نخستين جشنواره ي بين المللي فيلم هاي قرآني)
«نخستين جشنواره ي بين المللي فيلم هاي قرآني»، 28 تا 31 مرداد 1386، در سينما فلسطين تهران برگزار شد. «کانون حقوق دانان خبره ي ايران» تحت حمايت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، اين جشنواره را طراحي نموده است. از جمله اهداف اصلي اعلام شده اين جشنواره، عبارت اند از: شناخت بهتر احکام و دستورهاي قرآن از طريق هنر سينما، پرورش جوانان هنرمند برا ي بسط و گسترش فرهنگ قرآني با هنر سينما در سطح جامعه، بررسي و تحقيقات علمي درباره ي داستان ها و نکات آموزنده ي قرآن کريم، برداشت آزاد از موضوعات قرآني و ساخت فيلم هاي کوتاه و شناساندن آن به تمام مردم دنيا و ارتباط بين کشورهاي مسلمان براي ترويج فرهنگ ديني و قرآني در سطح جهان.
در نشست مطبوعاتي اين جشنواره، حجه الاسلام نوچمني، رييس شوراي سياست گذاري، اعلام کرد: «جشنواره ي فيلم هاي قرآني، به صورت دو سالانه اجرا مي شود و در صورت آمادگي و استقبال بيشتر، شرايط براي سالانه برگزار کردن آن فراهم است».
عليرضا حاجي زاده، دبير جشنواره گفت: «دبير خانه ي جشنواره بين المللي فيلم هاي قرآني، از دوازده ارديبهشت 1384 فعاليت خود را آغاز کرد. با فراخوان دبيرخانه، 228 فيلم ارسال گرديد و براي ساخت ده فيلم نيز به کارگردانان آن، بودجه تعلق گرفت که از بين آنها هشت فيلم براي شرکت در جشنواره آماده شد.
جشنواره، شامل فيلم هاي کوتاه مستند، داستاني، انيميشن (پويا نمايي) و نماهنگ است. در بخش جنبي نيز فيلم هاي بلند و کوتاه خارجي و داخلي و در بخش ويژه (قرآن و خانواده) نيز آثاري که با تلفن همراه، عکاسي و فيلمبرداري شده بود، بررسي گرديد.
در بخش بين الملل، به دليل آن که اولين بار بود که جشنواره، به اين وسعت برگزار مي شد ، فيلم هاي خارجي شرکت کننده ي در بخش جنبي، به نمايش درآمد. از جمله کشورهايي که آثارشان را ارسال کردند، مي توان به: هلند، اتريش، هند، فرانسه، نروژ، مکزيک، اشاره کرد».
هئيت انتخاب نخستين جشنواره ي فيلم هاي قرآني، با بازبيني آثار رسيده به دبيرخانه، 81 اثر را براي بخش داوري، انتخاب کردند: 29 اثر در بخش پويانمايي، هشت اثر در بخش نماهنگ، سي اثر در بخش داستاني و چهارده اثر مستند.
گفتني است بيست و يک فيلم از 81 اثر پذيرفته شده براي شرکت در بخش مسابقه، از توليدات انجمن سينماي جوانان بود، از جمله: «پرواز»، فرخنده رضا پور، از گرگان؛ «ميلاد حضرت محمد»، احمد عبداللهيان و «حضور»، سيد محسن احمدي، از آباده.
در بخش فيلم هاي بلند، شش فيلم سينمايي به صورت ويژه و در بخش بين الملل، هفت اثر به صورت جنبي به نمايش در آمد، از جمله: «روز باران»، اسماعيل براري؛ «عطر کاج»، احمد نيک کار؛ «کمکم کن»، قاسم جعفري؛ «سفر به شرق»، مهدي برقعي و «ابراهيم خليل الله»، محمدرضا ورزي.
اعضاي هئيت داوران بخش پويانمايي و نماهنگ، امين تارخ، سعيد فروتن و اکبر حر، به رياست دکتر اکبر عالمي و بخش مستند، احمد جولايي، ناصر شفق، سيد مصطفي مختاباد و محمد داوودي، به رياست کيومرث پور احمد بودند.
در آخرين روز جشنواره، نشست صميمانه اي با حضور فيلمسازان و کارگردانان و هيئت داوران، به رياست سيد محمد مختاري برگزار گرديد و اعلام شد که دبير خانه ي جشنواره، قصد دارد هر سال از يک فيلم ساز متعهد ديني، تجليل به عمل آورد که اين تقدير، هديه بويژه ي جشنواره محسوب مي شود. اين نشان براي تشويق بيش از پيش فيلمسازان عرصه ي توليد فيلم هاي قرآني در جامعه ي هنري انجام مي گيرد.
در مراسم اختتاميه ي جشنواره ـ که جمعي از نمايندگان مجلس، وزراي کشور و هنرمندان برجسته، حضور داشتند ـ مهندس چمران، رييس شوراي شهر تهران سخنراني کرد و فيلم سينمايي «مريم مقدس» به نمايش گذاشته شد.
همچنين به دليل استقبال و همکاري اداره ي کل فرهنگ و ارشاد اسلامي برخي مراکز استان ها مانند: اصفهان، فارس، يزد، همدان و گلستان در نمايش فيلم هاي انتخابي هم زمان با برپايي جشنواره در تهران، ضمن تقدير از مديران و مسئولان آن مراکز، نشان خادمان قرآني به آنان عطا گرديد.
در بخش هايي مانند: طراحي صحنه و لباس، صدابرداري، جلوه هاي ويژه، بهترين گريم و... نيز جوايز نقدي درنظر گرفته شده بود.همچنين ستاد برگزاري جشنواره از تأسيس «مرکز مطالعات و تحقيقات بينش قرآني درسينما» به منظور شناسايي بهتر سينماگران در عرصه ي فيلم هاي قرآني و جمع آوري اطلاعات و طبقه بندي موضوعات براي دسترسي سريع تهيه کنندگان، فيلم سازان و... خبر داد.

شاعر

باراني اش غرق ابر است، رد مي شود چتر بر سر
پيراهنش از پرستو، شال و قباش، از کبوتر
رازخزر بود گويا، آيينه ي چشم هايش
لبريز يک حس آبي، با آسمان ها برادر
مي گفت: ديديد ترديد، گستردگي را قفس کرد
پس آسمان را نبينيم، با چشم هاي مشجر
آيينه در کوچه هاتان، ذوق وزيدن ندارد
اي مردمان قرينه ! اي مردمان مکرر
مرد غزل هاي شرجي، مي گفت: بايد بپوشم
پيراهني آفتابي، اي مردم ابر بندر !
در شهر، پژواک مي شد، منظومه هاي سپيدش
با روشني حرف مي زد، از کهکشان ديگر
شولايي از گل به تن داشت، دل زد به آيين دريا
مانديم در حيرت و او در آينه شد شناور
خود را به باران رسانيد، يک برق باريد و در خاک
روييد از او سبز و روشن، آيينه هاي معطر
هر عصر مي ديدم اين جا، از روزن شيرواني
مرد شنل پوش شاعر، رد مي شود چتر بر سر.
علي داوودي

دو سه واژه

خدا نخواست نگاهت نصيب من بشود
و سهم بال و پرم با تو پر زدن بشود
خدا فقط دو سه واژه، مقابل من ريخت
سکوت، ترس، مه و آه، مطلقاً بشود
که با همين دو سه واژه، مرا دچار کند
که با همين دو سه واژه، دلم کفن بشود
که از همين دو سه واژه...
نه ! اين فضا تلخ است
اگر چه اين نرسيدن، کمر شکن بشود
تو باز شاعري و باغ دفترت بايد
پر از چکاوک و شمشاد و نسترن بشود
خيال کن که زني خوابگرد آمده است
ميان شعر تو تا آهوي ختن بشود
تو هم زمان و مکان را به اوج خلسه ببر
چنان که تابلوت باب ميل زن بشود
بدوز شعر خودت را ظريف و راحت و شاد
به شيوه اي که دقيقاً لباس تن بشود
از اين هواي مکدر، به سمت صبح بچرخ
نه اين که کار تو در شب، رها شدن بشود.
رقيه نديري

و اکنون

چه قدر زمين تنهاست
وآسمان، بوي غريبي مي دهد !
بدون تو حتي پنجره هم حرفي براي گفتن ندارد.
من دست هايم را پلي کردم ميان زمين و آسمان
هر ستاره، قطره ي اشکي شد
و بر زمين، فرو چکيد.
من دردهايم را در زمين کاشتم
زمين بارور شد
و نوزادي سپيد موي، به دنيا آورد.
... و اکنون
بر قله ي بلندترين کوه دنيا ايستاده ام
و چشم دوخته ام به افق
تا نجات دهنده بيايد
و نوزاد رنجم را به دايه اي بسپارد
که آغوشش به وسعت دنياست
و از هر پستانش
هزار چشمه خون مي جوشد.
رابعه راد

بهشت

هواي ابري بالاي چاي عصرانه
کمي رطوبت اطراف شيشه ي خانه
و آفتاب ـ عروسي که ناز کرد و نماند ـ
مرا سپرد به دست غروب، رندانه
و تو ـ که حجم دلم را، فشرده تر کردي
و تو ـ که مي وزي اين جا، چه نا اميدانه
دلم گرفته ـ بدون تو، عصر دلگيري است
لباس هاي تو؛ شال و کلاه مردانه
براي بار دهم، رو به روي آينه هام
چه قدر حوصله دارد به گيسوان، شانه
صداي پاي توآمد... نسيم، تازه دم است !
بريز خنده، که قندم کم است در خانه
بپاش عطر تنت را در آستان اتاق
و ساده، مرغ دلم را، بگير با دانه
... رسيدي و ز «سلام» ت بهشت، جاري شد
خداي من ! چه نگاهي، چه قدر پروانه....
رزيتا نعمتي

کتاب خانه ي ادبي

يک ليوان شطح داغ
احمد عزيزي را به خاطر جسارتش در زبان و نوع بيان شعر و نثرش مي شناسيم. طولاني بودن آثار عزيزي، يکي ديگر از ويژگي هاي قلمي اش بود. با اين حال، او در نسل گذشته ، هميشه مخاطب خودش را داشت.
نثرهايش هم ـ که خودش نام «شطحيات» را بر آنها نهاده بود ـ با نگاهي نو نوشته مي شدند و جذابيت خاص خود را داشتند.
بعد از آن، دوره اي آمد که ديگر از عزيزي خبري نبود. شايد به خاطر اين که زمانه، به صورتي ناگهاني عوض شد و نيازهاي مخاطبان ادبي، تغيير کرد. مخاطبان، به شدت، تشنه ي «به روز بودن» و دنبال يک آزادي لفظ و بيان و تعبير ذائقه بودند؛ چيزي که عزيزي نتوانست به آنها دست پيدا کند و شعرها و نثرهايش به ورطه ي تکرار افتادند.
حال، بعد از ده سال، انتشارات نيستان؛ مجموعه ي شطحيات احمد عزيزي را در يک مجلد پر حجم، جمع آوري کرده است. کار نيستان، قابل ستايش است؛ چرا که هم نام عزيزي و خاطرات آن دوران را بيدار مي کند و هم اين که به مخاطب مي گويد هنوز هم کارهاي عزيزي را مي توان خواند و لذت برد. هر چند طولاني بودن اين آثار، شايد کمي خواننده را خسته کند؛ اما جسارت زباني او هنوز قابل تحسين است. بخوانيم:
هندي ها در کفر خودشان، امت واحده اند؛ اما افغاني ها در امت واحده خود، متفرق اند. مردم تهي دست هندوستان، با آن کاسه هاي لبريز از اشکشان و با آن دست هاي لرزان و رياضت کشيده، براي زکريا مولتاني، مقبره ي يادبودي به اندازه ي صحن حيات سلطان ملکشاه سعودي بنا کرده اند؛ اما سعودي ها، حتي از گذاشتن سنگ مرمري بر قبر شهداي احد، ابا دارند. سعودي ها، آن قدر ابله اند که ارزش ميراث هاي فرهنگي و سرمايه هاي تاريخي را درک نمي کنند؛ در عوض، فرانسوي ها دهکده ي فرانچسکوي مقدس را مثل تاج عروس، آرايش کرده اند.
سعودي ها، ارزش هاي تاريخي کوه احد را درک نمي کنند، چه برسد به اين که ارزش معناي غار حرا را دريابند.
سعودي ها، آن قدر دور از اسلام اند که خانه هاي صحابه را هم خراب مي کنند. مقبره ي امير خسرو شاعر در دهلي، تمام فصل هاي سال، زير شاخه هاي گل پرستندگان و دانه هاي اشک زيارت کنندگان، بوي عبيرآباد بهشت مي دهد؛ اما سعودي هاي بي انصاف، حتي از گذاشتن يک شقايق خونين کفن، بر مزار حمزه سيد الشهدا، دريغ مي کنند.

هيچ

ظاهراً بزرگ ترها، دارند عقب مي مانند وجوان ترها، جلو مي زنند. سعيد بردستاني، متولد 1357 است و مجموعه ي «هيچ» او را که هشت داستان کوتاه دارد، انتشارات ققنوس، با قيمت هزار و صد تومان منتشر کرده است؛ داستان هايي با ديدگاه هاي متفاوت و نثري روان و دلپذير. قسمتي از داستان «دخيل بر دستار شروه» را مي خوانيم:
هيچ کس نبايد بداند بعد از مرگ مادر، چشم هاي زليخا چرا بايد شور شود. نبايد بداند چشم يک نفر کور، چه طور شور مي شود. همه مي دانند وقتي چيزي به چشم کسي شيرين بيايد، چشم مي خورد؛ اما هيچ کس نيست بداند، زليخا که کور کور است، چه طور چيزي به چشمش شيرين مي آيد. براي همين است که مردم آبادي، از او ترس دارند و تا مي توانند خود را از چشم او دور مي کنند، حتي حيوانات خود را. مردم حق دارند؛ نمي خواهند عاقبت فرزندشان مثل بچه اي شود که بعد از سر راه زليخا سبز شدنش در غروب، شب، تب کرد و بعد از دو روز، آن قدر قي کرد تا مُرد. باز، اين را هنوز به خاطر دارند که چه چيز مي تواند درخت ابريشم خانه ي کدخدا را که 45 سال آزگار، سبز بوده و حالا حالاها سبز بود، خشک کند، جز چشم شور زليخا.

شعر و کودکي

پيش از اين، گوشه اي از نظرات ادبي قيصر امين پور را در مقدمه ي کتاب برگزيده ي شعرهايش خوانده بوديم؛ اما تحقيقاتي که او در کتاب شعر و کودکي ارائه داده نيز جالب و خواندني است. اين که شعر، پيش هر چيز، ريشه در کودکي شاعر دارد، با مثال هايي که از مولانا و سعدي و فروغ و سهراب آورده است. اين کتاب را انتشارات مرواريد در 3300 نسخه، با قيمت هزار و ششصد تومان، به بازار کتاب، عرضه کرده است.

بخشي از کتاب:

مولوي نيز با نگاهي شاعرانه و در عين حال، کودکانه و خودميان بينانه، در شعر موسي و شبان، اين حالت را تصوير کرده است. در اين شعر، گذشته از زيبايي و نکات مهم عرفاني ، مولوي وقتي مي خواهد به جاي يک شبان ساده و روستايي و ابتدايي بينديشد و از زبان او سخن بگويد، دقيقاً خود، آن گونه انديشيده است و هدايايي را که براي محبوب خود بر مي گزيند تا نثار او کند، همه از روي خود ميان بيني است. باز هم تأکيد مي کنيم، در اين جا کاري نداريم که در واقع، شبان، در اوج عرفان است و بذل موجود، يا بهتر بگوييم بذل تمام وجود مي کند و در حالتي است که هر نفس و دم او ذکر است و موسي، آن را خارج از ادب و آداب مي يابد و همه ي اينها، در اوج زيبايي است؛ اما حرف ما چيز ديگري است ... .

پي نوشت

1 ـ ملک الشعراي بهار.
2 ـ سوره ي جمعه، آيه ي2
3 ـ سوره ي عنکبوت، آيه ي 69.
4 ـ سوره ي انعام، آيه ي90.
5 ـ سوره ي احزاب، آيه ي21.
6 ـ سوره ي زخرف، آيه ي 23 ـ 24.
7 ـ سوره ي توبه، آيه ي 71.
8 ـ سوره ي نساء، آيه ي97.
9 ـ سوره ي مدثر، آيه ي40 ـ 45.
10 ـ سوره ي مائده، آيه ي 88.
11 ـ سوره ي قصص، آيه ي 77.
12 ـ سوره ي مؤمنون، آيه ي6.
13 ـ سوره ي اسراء، آيه ي70.
14 ـ بحارالأنوار، ج 68، ص 16.
15 ـ سوره ي اعراف، آيه ي 199.
16 ـ سوره ي مائده، آيه ي 13.
17 ـ سوره ي حجر، آيه ي 85.
18 ـ سوره ي نحل، آيه ي 125.
19 ـ ر.ک: سوره ي زخرف، آيه ي22 ـ 24: سوره ي انعام: آيه ي 116.
20 ـ ر.ک: سوره ي انفال، آيه ي22.
21 ـ ر.ک: سوره ي انعام، آيه ي116: سوره ي زخرف، آيه ي20.
22 ـ ر. ک: سوره ي يوسف، آيه ي 105.
23 ـ ر.ک: سوره ي زمر، آيه ي9، سوره ي رعد،آيه ي16.
24 ـ ر.ک: سوره ي زمر، آيه ي18.
25 ـ سوره ي مؤمن، آيه ي21.
26 ـ سوره ي تکاثر، آيه ي1 ـ 2.
27 ـ سوره ي نجم، آيه ي39 ـ 40.
28 ـ سوره ي انعام، آيه ي132.
29 ـ سوره ي اسراء، آيه ي7.
30 ـ ر.ک: سوره ي شعرا، آيه ي 215.
31 ـ ر.ک: سوره ي توبه، آيه ي103.
32 ـ ر.ک: سوره ي حشر، آيه ي20.
33 ـ ر.ک: سوره ي مائده، آيه ي 45.
34 ـ ر.ک: سوره ي بقره، آيه ي194.
35 ـ ر.ک: سوره ي نور، آيه ي31: سوره ي زمر، آيه ي 53.
36 ـ ر.ک: سوره ي حشر، آيه ي18.
37 ـ ر.ک: سوره ي نازعات، آيه ي40 ـ 41.
38 ـ سوره ي آل عمران، آيه ي200.
39 ـ سوره ي آل عمران، آيه ي138.
40 ـ سوره ي نساء، آيه ي1.
41 ـ سوره ي ق، آيه ي 18.
42 ـ سوره ي احزاب، آيه ي4.
43 ـ ر.ک: سوره ي مائده، آيه ي 54.

1 ـ شيوه هاي تعليم در قرآن و سنت، مهدي برومند سعيد، رشت: کتاب مبين، 1381.
2 ـ مجموعه سخنراني ها و مقالات قرآني، قم: دارالقرآن الکريم، 1370.
3 ـ تکامل در پرتو اخلاق: غلامرضا سلطاني، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1383.
4 ـ اخلاق اسلامي، احمد ديلمي و مسعود آذربايجاني، قم: معارف، 1383.
5 ـ کاوشي نو در اخلاق اسلامي، [ آيه الله ] حسين مظاهري، مترجم: محمد رضا آژير، تهران، ذکر، 1382.
6 ـ خطوط کلي اخلاق در قرآن، مصطفي پاينده، قم: اسوه، 1375.
7 ـ سرچشمه هاي اخلاق، محمد جواد اعتصامي، رادنگار، 1383.
8 ـ درباره ي قرآن، [ علامه ] محمد تقي جعفري، تهران، پيام آزادي، 1378.
9 ـ هفده گفتار در علوم قرآني، شيخ ابوالفتوح رازي و ملامحسن فيض کاشاني و شيخ محمد جواد بلاغي، مترجم: سيد حسين حسيني، تهران: بدر، 1378.
منبع: مجله حديث زندگي